به گزارش پایگاه خبری شهر اصیل و به نقل از ایراسین، در ادبیات کلاسیک صنعتی، پسماندها و ضایعات به عنوان یک «هزینه اجتنابناپذیر» و یک معضل لجستیکی در انتهای زنجیره تولید تعریف میشدند. رویکرد غالب، که از آن با عنوان «اقتصاد خطی» (Take-Make-Dispose) یاد میشود، بر مبنای استخراج منابع، تولید محصول و دفع باقیماندهها استوار بود.
در این مدل، سرباره فولاد مبارکه، با حجم انباشت ۳۰ میلیون تنی، بهصرف یک چالش زیستمحیطی و یک مانع فیزیکی برای توسعه آتی کارخانه تلقی میشد. مدیریت آن نیز محدود به یافتن راههایی برای انبارداری کمهزینهتر یا دفع آن بود، اما تحولی که در فولاد مبارکه رخ داده، فراتر از یک بهینهسازی عملیاتی است؛ این یک «گذار پارادایمی» بنیادین در فلسفه تولید است.
این شرکت به درستی تشخیص داد که در اقتصاد قرن بیست و یکم، که با محدودیت منابع، فشارهای زیستمحیطی و لزوم افزایش بهرهوری تعریف میشود، مفهوم «ضایعات» در حال بازتعریف است.
در پارادایم جدید «اقتصاد چرخشی» هیچ مادهای از چرخه ارزش خارج نمیشود، بلکه به عنوان ورودی یک فرایند دیگر بازتعریف میگردد، سرباره در این نگاه، دیگر یک «پسماند» نیست، بلکه یک «ماده اولیه ثانویه» (Secondary Raw Material) با پتانسیل اقتصادی قابل توجه است.
این تغییر نگرش نقطه آغازین حرکت استراتژیک فولاد مبارکه بود، چالشهای چهارگانه (محدودیت فضا، ظرفیت پایین فرآوری، هزینههای لجستیک و مخاطرات زیستمحیطی) از موانع رشد، به «محرکهای نوآوری» تبدیل شدند.
این شرکت دریافت که انباشت سرباره، نشانهای از یک «متابولیسم صنعتی ناکارآمد» است؛ متابولیسمی که بخش قابل توجهی از مواد و انرژی ورودی به سیستم را به شکلی کمارزش دفع میکند،
بنابراین راهحل نه در مدیریت بهترِ خروجی، بلکه در طراحی مجدد کل سیستم برای «بستن چرخه» (Closing the Loop) نهفته بود، این حرکت، فولاد مبارکه را از یک تولیدکننده صرف فولاد، به یک «مدیر اکوسیستم صنعتی» تبدیل کرد که در آن، خروجی یک فرایند، به ورودی هوشمندانه فرایندی دیگر بدل میشود و ارزش افزوده از دل ناکارآمدیهای پیشین خلق میگردد، این تحول فکری، سنگ بنای تمام اقدامات فنی و اقتصادی بعدی و درسی حیاتی برای تمام صنایع بزرگ کشور است که با چالشهای مشابهی روبرو هستند.
معماری سهوجهی موفقیت
تبدیل یک ایده استراتژیک بلندپروازانه به یک واقعیت عملیاتی، نیازمند یک نقشه راه دقیق و چندبعدی است.
موفقیت فولاد مبارکه در پیادهسازی اقتصاد چرخشی، حاصل یک معماری سهوجهی هوشمندانه است که هر وجه آن، وجه دیگر را تقویت میکند. وجه اول، نوآوری فناورانه و مهندسی فرایند است؛ تمرکز بر «فرآوری گرم» یک انتخاب کلیدی بود.
این فناوری بهصرف یک روش بازیافت نیست، بلکه یک رویکرد بهینهسازی انرژی است.
با بهرهگیری از حرارت نهفته در سرباره مذاب، شرکت عملاً هزینه انرژی لازم برای فرآوری مجدد را به صفر نزدیک میکند.
این اقدام، ضمن کاهش چشمگیر هزینههای عملیاتی و کاهش ردپای کربنی، محصولی با کیفیت بالاتر (گرانول شیشهای) تولید میکند که خواص مکانیکی و شیمیایی آن برای صنایع سیمان و بتن بسیار مطلوب است (این یعنی تبدیل یک چالش (حرارت اتلافی) به یک مزیت رقابتی).
وجه دوم، دیپلماسی اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی است؛ مدیران فولاد مبارکه به درستی دریافتند که دستیابی به فناوریهای پیشرفته جهانی (همچون آسیابهای نانوساختار یا سیستمهای تفکیک هوشمند) از طریق آزمون و خطا، زمانبر و پرهزینه است، جذب سرمایهگذار خارجی، یک استراتژی برد-برد بود که نه تنها منابع مالی لازم برای خرید تجهیزات مدرن را تأمین کرد، بلکه مهمتر از آن، دانش فنی، تجربه مدیریتی و دسترسی به شبکههای بازار جهانی را به همراه آورد.
این رویکرد، منحنی یادگیری شرکت را به شدت کوتاه کرد و ریسک پروژه را کاهش داد.
وجه سوم، نهادسازی و خلق بازار است که شاید مهمترین و پیچیدهترین بخش این پازل باشد؛ یک محصول جدید، هرچقدر هم که باکیفیت باشد، بدون بازار تضمینشده، محکوم به شکست است.
فولاد مبارکه با یک تلاش سیستماتیک و هدفمند، اقدام به «مشروعیتبخشی» به مصالح سربارهای کرد.
ثبت این محصولات در فهرست بهای سازمان برنامه و بودجه، یک نقطه عطف بود؛ این اقدام، استفاده از سرباره را از یک انتخاب اختیاری برای پیمانکاران، به یک گزینه رسمی و استاندارد در پروژههای ملی تبدیل کرد.
همزمان، همکاری با دانشگاهها برای تدوین دستورالعملهای فنی و اخذ گواهینامههای استاندارد، اعتماد جامعه مهندسی را جلب نمود و همکاری با شهرداری اصفهان، یک نمونه موفق و قابل مشاهده (Showcase) برای سایر مصرفکنندگان ایجاد کرد؛ این سه محور در کنار هم، یک اکوسیستم پایدار خلق کردند که در آن، تولید، فناوری و تقاضا به صورت هماهنگ رشد میکنند.
خلق ارزش مشترک برای صنعت و جامعه
تأثیرات پروژه مدیریت سرباره فولاد مبارکه بسیار فراتر از مرزهای کارخانه و صورتهای مالی شرکت است و مصداق بارز «خلق ارزش مشترک» (Creating Shared Value) میباشد؛ یعنی ایجاد ارزش اقتصادی به شیوهای که همزمان برای جامعه و محیط زیست نیز ارزشآفرینی کند. از منظر اقتصادی، این طرح یک زنجیره ارزش بهطورکامل جدید ایجاد کرده است.
شرکتهای دانشبنیان برای توسعه فناوریهای فرآوری، شرکتهای لجستیکی برای حملونقل مواد، و آزمایشگاههای تخصصی برای کنترل کیفیت، همگی بخشی از این اکوسیستم جدید هستند که منجر به ایجاد اشتغال تخصصی و پایدار میشود.
برای صنایع پاییندستی همچون سیمان و بتن، سرباره فرآوریشده یک جایگزین ارزانتر و باکیفیتتر برای بخشی از کلینکر (ماده اصلی سیمان) و سنگدانههای طبیعی (شن و ماسه) است، این امر به کاهش هزینه تمامشده پروژههای عمرانی ملی (از سدسازی و راهسازی تا ساختوساز شهری) کمک شایانی میکند و در نهایت، منافع آن به عموم مردم میرسد.
از منظر زیستمحیطی، دستاوردها حتی چشمگیرتر هستند. به ازای هر تن سرباره که جایگزین سیمان پرتلند میشود، از انتشار حدود یک تن دیاکسید کربن (CO2) در فرایند تولید سیمان جلوگیری میشود.
این یک گام عملی و بزرگ در راستای تعهدات کشور برای کاهش گازهای گلخانهای است.
علاوه بر این، کاهش نیاز به استخراج شن و ماسه از بستر رودخانهها و کوهها، به حفظ منابع طبیعی، جلوگیری از فرسایش خاک و حفظ چشماندازهای طبیعی کشور کمک میکند، آزادسازی میلیونها متر مربع از اراضی کارخانه که پیش از این به دپوی سرباره اختصاص داشت، نیز یک سرمایه عظیم زیستمحیطی و اقتصادی است که میتواند برای توسعه فضای سبز یا طرحهای صنعتی جدید مورد استفاده قرار گیرد.
در بُعد اجتماعی، کاهش پراکندگی غبار ناشی از دپوی سرباره، به بهبود کیفیت هوا و سلامت کارکنان و ساکنان مناطق اطراف کمک میکند.
همکاری با شهرداری اصفهان نیز نمونهای از همزیستی مسالمتآمیز صنعت و شهر است که در آن، صنعت به جای آنکه منشأ آلودگی باشد، به تأمینکننده مصالح پایدار برای توسعه شهری بدل میشود و این امر، موجب افزایش مقبولیت اجتماعی و «مجوز اجتماعی برای فعالیت» (Social License to Operate) شرکت میگردد.
تجربه موفق فولاد مبارکه نباید به عنوان یک مطالعه موردی منحصربهفرد باقی بماند، بلکه باید به یک «الگوی ملی قابل تکثیر» برای تمام صنایع مادر کشور تبدیل شود.
ایران، با داشتن صنایع بزرگ در حوزههای فولاد، مس، آلومینیوم، سرب و روی، و پتروشیمی، با حجم عظیمی از پسماندهای صنعتی روبروست که هر یک از آنها، به جای تهدید، میتوانند یک فرصت اقتصادی باشند.
برای تحقق این امر، لازم است یک نقشه راه ملی برپایه درسهای آموخته از فولاد مبارکه تدوین شود.
گام اول، ایجاد یک «اطلس ملی پسماندهای صنعتی» است؛ این اطلس باید با همکاری وزارت صمت، سازمان محیط زیست و مراکز دانشگاهی، به شناسایی دقیق نوع، حجم، ترکیب شیمیایی و پراکندگی جغرافیایی تمامی پسماندهای صنعتی کشور بپردازد. این پایگاه داده، زیربنای هرگونه برنامهریزی استراتژیک خواهد بود.
گام دوم، تأسیس «مراکز نوآوری و فناوری بازیافت» به صورت منطقهای است؛ این مراکز میتوانند با الگوبرداری از همکاری فولاد مبارکه با دانشگاهها، بر روی تحقیق و توسعه برای یافتن کاربردهای جدید و روشهای فرآوری بهینه برای پسماندهای خاص هر منطقه تمرکز کنند.
گام سوم، تسهیلگری نهادی و قانونگذاری است؛ دولت باید با الگوبرداری از اقدام سازمان برنامه و بودجه برای سرباره، فرایند استانداردسازی و ورود سایر محصولات بازیافتی به فهرست بهای رسمی را تسریع کند.
ارائه مشوقهای مالیاتی و تسهیلات بانکی به صنایعی که در زمینه اقتصاد چرخشی سرمایهگذاری میکنند، میتواند محرک قدرتمندی برای این گذار باشد.
گام چهارم، ترویج «همزیستی صنعتی» (Industrial Symbiosis) است. باید پلتفرمهایی ایجاد شود که در آن، خروجی و پسماند یک کارخانه، به عنوان ورودی و ماده اولیه کارخانهای دیگر تعریف شود. برای مثال، لجن قرمز صنعت آلومینیوم، باطلههای معادن مس، و خاکستر بادی نیروگاهها، همگی پتانسیل تبدیل شدن به محصولات ارزشمند را دارند.
اجرای این نقشه راه، ایران را از یک کشور صرفاً متکی بر منابع اولیه، به کشوری پیشرو در بهرهوری منابع و مدیریت هوشمند صنعتی تبدیل خواهد کرد و ضمن ایجاد رشد اقتصادی پایدار، تابآوری کشور در برابر محدودیتهای منابع و فشارهای بینالمللی را به شدت افزایش خواهد داد.
به سوی «اکولوژی صنعتی» و صنایع نسل چهارم
حرکت فولاد مبارکه، هرچند گامی بزرگ، اما تنها آغاز مسیری طولانیتر به سوی آینده صنعت است.
افق نهایی اقتصاد چرخشی، رسیدن به مفهوم «اکولوژی صنعتی» (Industrial Ecology) است؛ سیستمی که در آن، یک مجموعه صنعتی نه به عنوان مجموعهای از کارخانههای مجزا، بلکه به عنوان یک «اکوسیستم زنده» طراحی میشود که در آن، اصول چرخه مواد و انرژی در طبیعت، شبیهسازی میشود.
در چنین اکوسیستمی، مفهوم «پسماند» به طور کامل از بین میرود، زیرا هر جریان خروجی به طور هوشمندانه برای یک کاربرد دیگر طراحی شده است.
برای رسیدن به این نقطه، فولاد مبارکه و سایر صنایع کشور میتوانند بر روی فناوریهای صنایع نسل چهارم (Industry 4.0) سرمایهگذاری کنند.
استفاده از اینترنت اشیا (IoT) برای رصد لحظهای ترکیب شیمیایی و دمای سرباره در حین تولید، میتواند فرایند فرآوری گرم را هوشمندتر و بهینهتر کند.
بهکارگیری هوش مصنوعی (AI) و یادگیری ماشین (Machine Learning) میتواند با تحلیل دادههای بزرگ (Big Data) از فرایندهای تولید، الگوهایی را برای به حداقل رساندن تولید سرباره در وهله اول کشف کند و یا بهترین کاربرد را برای هر نوع سرباره با ترکیبات متفاوت پیشنهاد دهد.
فناوری بلاکچین (Blockchain) میتواند برای ایجاد یک بازار شفاف و قابل ردیابی برای مواد اولیه ثانویه به کار رود، به طوری که خریداران بتوانند از مبدأ، کیفیت و استانداردهای زیستمحیطی محصول بازیافتی خود اطمینان کامل حاصل کنند.
در این چشمانداز، فولاد مبارکه نه تنها سرباره را به محصول تبدیل میکند، بلکه به یک «بانک داده» از خواص مواد ثانویه بدل میشود و میتواند دانش و تجربه خود را به عنوان یک محصول صادراتی به سایر کشورهای در حال توسعه عرضه کند.
این گذار از «مدیریت منابع فیزیکی» به «مدیریت دانش و داده»، گام نهایی در تبدیل شدن از یک سازمان «تولیدمحور» به یک سازمان «دانشمحور و چرخشی» است، داستان سرباره فولاد مبارکه، روایتی از آیندهای است که در آن، مرز میان صنعت و طبیعت کمرنگتر میشود و کارخانهها نه به عنوان مصرفکنندگان بیرویه منابع، بلکه به عنوان حلقههایی هوشمند در یک چرخه پایدار ارزشآفرینی، فعالیت خواهند کرد.